ترور و تروریسم قبل از آنکه مفهوم باشد و کلمه، قبل از آنکه بد باشد و زشت برساخته از واقعیت است.تروریسم حاصل تضاد است و نابرابری، تروریسم محصول دنیای مدرن است. در دنیایی که ناشی از رقابت است رقابتی که ناچارا نابرابر است و به انحصار میگراید، انحصاری که ناگزیر است از پرخاشگری و پرخاشگریی که اسم قانون را بر خود میگذارد. قانونی که توسط قدرتمندان بوجود میآید و هر آنچه که با آن گلاویز شود سرنوشتی جز له شدن ندارد. انحصار و قانون در قالب نهاد ظهور میکند حال نهاد هرچه باشد اقتصادی باشد (مانند صندوق بین المللی پول یا بانک جهانی)یا نظامی(مانند ناتو) فرهنگی باشد یا سیاسی. نهاد هم محصول قدرت است هم ابزار قدرت.
نهاد توسط قدرتمندان ساخته میشود و در خدمت آنان عمل میکند. قدرتمندان برای انسانیت و رضای خدا کارخانه اسلحه سازی و راه آهن نمیسازند آنچه که محرک آنهاست سود است و منفعت. در دنیایی که اینگونه شکل گرفته است استثمار انسان از انسان ناگزیر است. یا باید به خیل استثمار شدگان بپیوندی یا جای خود را میان اقلیت استثمار کنندگان بیابی.چه فرقی دارد که با استفاده از قانون مشروع و به شیوه اسرائیل و مداخله گران از قدرت برای رعب و وحشت استفاده کنی یا به شیوه فردی که آزرده از این نابرابری است.
ترور معنایی جز به وحشت انداختن دیگران بوسیله انحصار قدرت نیست. و تروریسم چیزی جز مبارزه برای جبران این فقدان نیست. ترور یعنی انتقام، انتقام از دنیای مدرن از جهان بی روح، ترور حاصل تضاد است و از خود بیگانگی، تضاد حاکم و محکوم، تلاشی است برای رهایی، رهایی از وضع نامطلوب موجود. تروریست کسی نیست جز انسان، انسانی که مانند همه انسانهای دیگر از گوشت و استخوان شکل یافته، خون در رگ هایش جریان دارد و مغز فرمانده بدنش است. فرد تروریست نه جن زده است و نه موجودی خارق العاده و فرازمینی، تروریست نیز محصول دنیای مدرن است، محصول تضاد و نابرابری. تروریستها هم مانند همه ما قبل از هر چیز به غذا نیاز دارند و پوشاک، به کار نیاز دارند و رفاه، تروریستها هم میاندیشند، بحث میکنند، نقشه میکشند و عمل میکنند. تروریستها قبل از فکر کردن در شرایط قرار دارند، شرایط از همه ما انسانها قدیمی تر است. البته این خبط و اشتباه است اگر فکر کنیم عمل شخص چیزی جز جبر شرایط نیست. همان سان که شرایط بر فرد اثر میگذارد فرد و اراده شرایط را تغییر میدهند و تغییر میدهند و در این برهم کنش نظم کهنه دود میشود و به هوا میرود. در این وابستگی متقابل عوامل طبیعی و ارزشهای به جا مانده از نظم کهن و عوامل طبیعی مانند زلزله و خشکسالی و ….. را نباید فراموش کرد. تروریست فرد بریده از ارزشها و شرایط موجود است. چنین فردی جامعه مطلوبش را یا در گذشته میبیند و راه حل را چیزی جز عمل به قوانین و ارزشهای ناب آن دوران نمیبیند و بر این اساس در اندیشه خلافت است، و یا برای رهایی از وضعیت نامطلوب امروز به قهرمان بودن در آینده میاندیشد. تروریسم برای رهایی از ارتجاع امروز به ارتجاع گذشته رجوع میکند.
اگر صندوق بین المللی پول در خدمت قدرتمندان است و بجز سود و منفعت و انباشت سرمایه به چیزی نمیاندیشد، شخص تروریست به جز خلاصی از این وضعیت اندیشهای ندارد. اگر گناه کار بودن و بی گناهی، اگر اخلاق و انسانیت برای زورگویان و مداخله گران معنا ندارد، زن و مرد، مذهبی و غیره مذهبی، سیاه وسفید، غربی و شرقی، گناهکار و بی گناه، اخلاق و انسانیت نیز برای شخص تروریستها معنا ندارد. در زمانهای که برای فرا روی از نامطلوبیتش نیازمند آلترناتیو است، تروریسم و تروریستها چیزی جز فاجعه نیستند. تروریسم و تروریستها برای انسانیت، برای مدنیت و اخلاق برای آزادی و رهایی و حصول شادی همگانی چیزی جز نکبت و غمگساری به بار نمیآورند.
دفع تروریسم نیازمند همکاری جمعی است، همکاریی که از لایههای زیرین جوامع، با کسب آموزش و حداقل آزادی و برابری حاصل شود نه همکاریی که در کاخ سفید و الیزه، در کرملین یا لندن به دست آید. فرقهگرایی و تروریسم در همه شکلهای آن، چه در خیابانهای پاریس یا لندن باشد، چه در خیابانهای بغداد و بیروت، محکوم است.دست آخر همان اندازه که نظم و شرایط موجود نیازمند آلترناتیوی انسان دوستانه است که در آن اصل شادی همگانی باشند و عدهای از عدهای دیگر برابرتر نباشند و تعریف دموکراسی به معنای انداختن رای در صندوقهای آرا برای هرچهار سال یکبار به سبک و شیوه غربی و همپیمانان جهانیاش نباشد، تروریسم و تروریستها نیز نیازمند آلترناتیوی مناسب و انسان دوستانه هستند. به امید دنیایی که در آن ترور و تروریست جایی نداشته باشد.