توحید و یکتا پرستی تنها ماْمن تسکین دردها و تنها راه نجات انسان
توحید و یکتاپرستی اولین و اساسی ترین شرط رستگاری و رسیدن به کمال معنوی و مامن و مرجعی برای رهایی از مشکلات است.
در زندگی پر هیاهوی بشری و در عالم بی کران هستی، انسان همواره با مصائب و مشکلات فراوانی مواجه است که برای حل این مشکلات و تسکین درد ها و رنجهای خود هر لحظه به دنبال مآمن و مرجعی است که ا و را از این مشکلات رهایی بخشیده و مرهمی بر زخمها و در دها یش بگذارد، همچنین انسان برای رسیدن به آرزوهای بلند و ایده آل های خویش نیازمند یک قدرت برتر است که او را به آن آرزوها برساند، با توجه به همین واقعیت است که خداوند متعال بارها در کتاب آسمانی و مخصوصا» قرآن مجید ذات مقدس و با قدرت خویش را معرفی کرده و متذکر شده است که آن ذات با قدرت که می تواند مرجع هر نیاز و ماْمن هر نیازمندی باشد و بر حل هر مشکلی قادر و توانا باشد تنها ذات الله است؛ پس باید به او مراجعه شود و از او کمک گرفته شود . امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السو
تنها ماْمن تسکین دردها یکتا پرستی است و تنها راه نجات انسان توحید است.
توحید اولین و اساسی ترین شرط رستگاری و رسیدن به کمال معنوی است، توحید مهمترین موضوع مطرح شده در همه کتابهای آسمانی و مخصوصا قرآن مجید است. توحید تنها هدف بعثت رسل و سر لوحه دعوت همه انبیاء از آدم تا خاتم بوده است و در واقع توحید تنها دعوت مشترک همه انبیا و داعیان بوده یعنی با وجود اینکه بسیاری از پیامبران شریعت و کتاب جداگانه و مستقلی داشته اند و در فروع هرکدام احکام مخصوص خود را تبلیغ میکرده اند؛ اما توحید موضوع مشترک در دعوت همه آنها بوده و همه موظف به تبلیغ آن بوده اند و این خود نشانگر اهمیت مسئله توحید و نقش آن در سعادت بشر است. قرآن مجید دعوت انبیا را به تفصیل بیان کرده است آنجا که می فرماید:« و لقد بعثنا فی کل امت رسولا ان اعبد و ا الله و اجتنبو الطاغوت و منهم من هدی الله و منهم من حقت علیه الضلاله فسیرو فی الارض فانظروا کیف کان عاقبه المکذبین».[۱]
ما به میان هر ملتی پیامبری فرستادیم که خدا را بپرستید و از طاغوت دوری کنید، پس خداوند گروهی از آنها را هدایت داد و گروهی از ایشان گمراهی بر آنها واجب گردید، پس در زمین گردش کنید و ببینید که سر انجام کار کسانی که تکذیب کرده اند به کجا کشیده است.
قرآن مجید در مورد دعوت حضرت نوح علیه السلام می فرماید: «لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یقوم اعبدواالله مالکم من اله غیره انی اخاف علیکم عذاب یوم عظیم».[۲]
«ما نوح را بسوی قومش فرستادیم، او به ایشان گفت: ای قوم من، برای شما جز خدا معبودی نیست پس تنها خدا را بپرستید، من می ترسم دچار عذاب آن روز بزرگ شوید».
و در رابطه با دعوت حضرت هود علیه السلام می فرماید: « والی عاد اخاهم هودا قال یقوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره افلاتتقون».[۳] «و بسوی قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم ، (هود به آنها) گفت: ای قوم من خدای را بپرستید جز او معبودی ندارید آیا پرهیزکاری نمی ورزید».
و در رابطه با دعوت حضرت صالح می فرماید:
«و الی ثمود اخاهم صالحا قال یاقوم اعبدوا الله مالکم من اله غیره»[۴] و بسوی قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم، گفت ای قوم من خدا را بپرستید جز او معبودی برای شما وجود ندارد.»
و در مورد دعوت شعیب علیه السلام می فرماید: «و الی مدین اخاهم شعیبا قال یقوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره»[۵] «و شعیب را هم بسوی اهل مدین که خود از آنها بود فرستادیم بدیشان گفت: ای قوم من خدا را بپرستید که جز او معبودی ندارید».
اگر دین را عبارت از اعتقاد، اخلاق و اعمال بدانیم بدون شک مهمترین بخش آن ، بخش اعتقاد است و مهمترین بخش مسایل اعتقادی ، اعتقاد به خدای یکتا است و تنها همین اعتقاد است که انسان را به رضای الهی و بهشت جاوید می رساند و بدون این عقیده اگر کسی حتی به اندازه تمام دنیا اعمال صالحه و اخلاق فاضله داشته باشد باز هم عاقبتش جهنم و عدم رضایت خداوند خواهد بود «ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذالک لمن یشاء»؛ موحد گناهکار بخشیده خواهد شد اما عا بد مشرک هرگز؛ زیرا مشرک با داشتن ا ین عقیده بزرگترین ظلم را نسبت به خداوند مرتکب شده و ظالم هرگز رستگار نمی گردد. «ان شرک لظلم عظیم».
این همه تاکید بر مسئله توحید و نقشی که این عقیده در سرنوشت و سعادت انسان دارد نشان می دهد که توحید نباید تنها گفتن لااله الاالله باشد و الا امتهای پیشین تا این حد در مورد آن با مشکل مواجه نمی شدند ، مسئله ای که بسیاری از امتها را با مشکل مواجه کرده ، بهترین انسانهای عالم را برای دعوت خویش به میدان آورده و آنها را در این راه با مشکلات و مصائب فراوان مواجه ساخته ، تعیین کننده سرنوشت انسانها بوده، عده زیادی را راهی وادی هلاکت و تعدادی را رهسپار بهشت کرده و خلاصه محور مبازه حق جویان و باطل پرستان در طول تاریخ بوده ، باید یک مسئله بسیار گسترده ، سرنوشت ساز و در عین حال پیچیده باشد ، همچنین این امر نشانگر این واقعیت است که شرک یک معضل بسیار بزرگ و پدیده ای خطرناک در همه جوامع بشری بوده و هست ، از این رو لازم است اولا مسئله توحید به صورت عمیق مورد بررسی قرار بگیرد و در کنار آن شرک هم بررسی شود ،زیرا مرز میان توحید و شرک بسیار دقیق و نزدیک است و میان آن دو ثالثی وجود ندارد یعنی عبور از توحید و تزلزل در آن مساوی وارد شدن به محیط شرک است و این دو همانند شب و روز در تضادکامل باهم بوده هرگز یکجا جمع نمی شوند.
ثانیا برای اینکه مفهوم توحید برای بیشتر مشخص گردد باید زندگی امتهای گذشته مورد برسی قرار گیرد و آسیبهایی که آنها بدان گرفتار شدند شناسایی شود شناخت این امر از این رو اهمیت دارد که رسول اکرم صلی الله علیه و سلم فرمود: «بسیاری از انحرافات گذشته در امت من تکرار خواهد شد» ، لذا ما در این مورد آسیب پذیر هستیم پس بجاست تا آسیبها را بشناسیم. یکی از خطراتی که امتهای قبلی با آن مواجه شدند تفکر بیمه بودن و ایمن بودن از عذابهای الهی بود. یهود و نصاری تصور میکردند با داشتن پیامبرانی همچون موسی علیه السلام و عیسی علیه السلام از همه خطرات و انحرافات بیمه شده و حتما وارد بهشت میگردند و نیازی به تحمل زحمت و رنج در راه الله نیست ، در حالیکه این خود نوعی انحراف و سرچشمه بسیاری از انحرافات بود .
مسئله دیگر این است که بسیاری از این ملتها در حالیکه مدعی دین و معترف به ذات خداوند بودند اما چون درک درستی از توحید و شرک نداشتند به تدریج بدون اینکه بخواهند و یا بدانند گرفتار شرک شدند ، زیرا شرک هیچگاه بصورت علنی و با اعلام قبلی وارد جوامع نشده است بلکه انحراف تدریجا و گاهی از یک مسئله جزئی آغاز گشته و نهایتا منجر به شرک گردیده است ، گاهی ممکن است یک انحراف ، در اثر دعوت پیامبر و یا مصلحی مدتها از بین برود اما کم کم در اثر کج فهمی آن امت و دوری شان از تعالیم اولیه دین بار دیگر در میان آنها رواج یابد و حتی ممکن است این بار تحت نام جدیدی ظهور کند، مثلا شرک که در اثر دعوت حضرت عیسی علیه السلام در میان حواریون کاملا از بین رفته بود و موحدینی همانند اصحاب کهف در میان آنها ظهور کردند ؛ بار دیگر و این بار تحت پوشش عقیده تثلیث و حلول ذات الله در مسیح در میان آنها رایج گشت و جشن خورشید که عید مشرکین و خورشید پرستان بود بار دیگر با نام عید میلاد مسیح در میان مسیح در میان آنها رواج یافت و تا به امروز نیز گرامی داشته می شود .
همچنین شناخت ملتها ی گذشته به شفافیت این مسئله و شناختن مرز میان توحید و شرک کمک می کند، زیرا قرآن مجیددر مورد آنها تصویری روشن در اختیار ما قرار می دهد مخصوصا مشرکین مکه و یهود و نصاری که مخاطبان قرآن بوده اند قرآن مجید آنها را صراحتا مشرک خطاب کرده و انحرافاتشان را مورد بررسی قرار داده است .
در اینجا ابتداء مسئله توحید را مورد بررسی قرار میدهیم و سپس زندگی مشرکین سابق را مورد ارزیابی قرار میدهیم ،تا ببینیم شرک چگونه در میانشان رواج یافت .
حضرت شاه ولی الله دهلوی رحمهُ الله می فرمایند : «و اعلم ان للتوحید اربع مراتب ، احداها حصر وجوب الوجود فیه تعالی فلا یکون غیره واجبا و الثانیه حصر خلق السموات والارض و ما بینهما فیه تعالی و الرابعه انه لا یستحقق غیره العباده»[۶]
«بدان که توحید چهار مرتبه دارد اول اینکه تنها خداوند را واجب الوجود بدانیم ، دوم اینکه تنها خداوند را خالق آسمانها و زمین و همه موجودات بدانیم ، سوم اینکه تنها خداوند را گرداننده آسمانها و زمین و آنچه میان این دو است بدانیم ، چهارم اینکه هیچ کس جز ذات الله لایق عبادت نیست».
برای اینکه شخص موحد قرار بگیرد لازم است به همه این موارد اعتقاد داشته باشد و حتی در یک مورد هم کسی را با خداوند شریک نداند:
۱- توحید فی وجوب الوجود: یعنی این اعتقاد که انسان فقط ذات الله را واجب الوجود، قدیم و ازلی بداند و معتقد باشد که فقط الله همیشه بوده و خواهد بود و از فنا پاک است و جز او هیچ کس واجب و ازلی نیست بلکه دیگران ممکن الوجودند، با مشیت الهی بوجود آمده اند و روزی هم با مشیت الهی از بین خواهند رفت. قرآن مجید در این باره می فرماید: «کل شیء هالک الا وجه»[۷] و در جایی دیگر می فرماید: «کل من علیها فان و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام».[۸]
این اعتقاد از عقاید قطعی دین اسلام است . ملا علی قاری در این باره می فرماید: «فمن قال بقدم العالم فهو کافر»[۹] «هر کسی به قدیم بودن عالم معتقد باشد کافر است.»
و حافظ ابن همام دراین باره می فر ماید: «و منفرد بالقدم بذاته وبصفاته الذاتیه فلاابتداء لوجوده ولاقدیم بذات ولابصفه سواه سبحانه»[۱۰] ترجمه: «خداوند متعال در قدیم بودن ذات و صفات خویش تنها و منفرد است ، پس وجود الله هیچ آغازی ندارد. و جز او هیچکس در ذات و صفات خویش قدیم نیست.»
و علامه عبد الحق دهلوی می فرمایند : «هر چیزی که ما سوای حق است (جل و علا ) باطل ، فانی و مضمحل است.»[۱۱] توحید فی الخالقیه : یعنی این اعتقاد که خالق تمام مخلوقات و اشیاء عالم تنها ذات خداوند متعال است و هیچ موجودی در این مورد با خداوند شراکت و همکاری نداشته و نه خود مستقلا» چیزی آفریده است . خداوند متعال به هیچ یک از مخلوقات خویش این صفت را عطاء نکرده که بتواند بدون اسباب و با قدرت غیبی چیزی را خلق کند.
قرآن مجید در این باره می فر ماید : «الا له الخلق و الامر».
و در جایی دیگر می فرماید: «قل الله خالق کل شیء و هو الواحد القهار»[۱۲]« بگو خداوند آفریننده هر چیز است و او یکتا و توانا است.»
علامه آلوسی در این مورد می فرمایند : «والخلق : الاختراع بلامثال و یکون بمعنی التقدیر و علی الثانی قد یتصف به غیره و منه فتبارک الله احسن الخالقین ، و اذ تخلق من الطین کهیئه الطیر»[۱۳] خلق کردن یعنی اختراع کردن بدون استفاده از الگو و نمونه و گاهی هم بمعنی طراحی کردن بکار می رود ، پس به معنی اول هیچ کس جز خداوند به آن متصف نمی گردد اما به معنی دوم گاهی دیگران هم متصف میگردند، از همین رو است که در آیه شریفه «فتبارک الله احسن الخالقین و اذ تخلق من الطین کهیئه الطیر» دیگران به آن منتصف شده اند.
۲- توحید فی التصرف و التدبیر : یعنی این اعتقاد که گرداننده و کنترل کننده جهان هستی ذات خداوند متعال است و هیچکس با الله در این صفت شریک نیست و حتی در جزئی ترین مسایل کسی جز الله تصرفی ندارد ، نه ذاتا و نه عطاء ، یعنی نه خود چنان قدرت و صلاحیتی دارد و نه خداوند به کسی چنین فضیلتی را عطا کرده است که بتواند با قدرت غیبی و ما فوق اسباب درفعل وانفعالات عالم تاْثیری داشته باشد مثلا در گردش رمین و زمان لیل و نهار، آبادانی و ویرانی و با آوردن حالات مختلف همانند پیروزی و شکست ،پریشانی و خوشحالی ، کشتن و زنده کردن ، ضرر رساندن و نفع دادن ، دادن فرزند و عقیم کردن و خلاصه در هیچ پدیده کوچک و بزرگی کسی نمی تواند اعمال نظرکند، و این تنها ذات بی مانند الله است که همه کارهای عالم را می گرداند ، اوست که دگرگونی ها را در جهان ایجاد می کند ، به هرکس که بخواهد می بخشد و از هر کس که بخواهد می گیرد.
قرآن مجید در این باره می فرماید : «یدبرالامر ما من شفیع الا من بعد اذنه»[۱۴]
«خداوند متعال امور (دنیا) را می گرداند و او آیه ها را بیان می کند تا اینکه یقین حاصل کنیدکه با پروردگارتان ملاقات می کنید.» قرآن مجید تصرف دیگران درعالم هستی و تغییرات آنرابه صراحت ردکرده است مثلا» در مورد گردش ایام می فرماید: «قل اْراْیتم ان جعل الله علیکم اللیل سرمدا الی یوم القیامه من اله غیر الله یاْ تیکم بضیاء افلا تسمعون قل اْراْیتم ان جعل الله علیکم النهارسرمدا الی یوم القیامه من اله غیرالله یاتیکم بلیل تسکنون فیه افلا تبصرون.»[۱۶] بگو (ای پیامبر) به من بگویید اگرخداوند شب را تا روز قیامت همیشه ماندگار کند بجز خدا کدام معبود است که بتواند برای شما روشنایی بیاورد آیا نمی شنوید، بگو به من خبر بدهید اگر خداوند روز را تا قیامت جاودانه کند بجز خدا کدام معبود است که بتواند برای شما شبی را بیاورد تا در آن بیارامید مگر نمی بینید، و در مورد بارندگی می فرماید: «افراْیتم الماء الذی یشربون اْاْنتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون»[۱۷]
«آیا هیچ در مورد آبی که می نوشید اندیشیده اید آیا شما آنرا از ابر پایین می آورید یا ما آنرا فرو می آوریم . و در مورد اعضاء و جوارح انسان می فرماید: «قل اْراْیتم ان اخذ الله سمعکم و ابصارکم و ختم علی قلو بکم من اله غیرالله یاتیکم به»[۱۸] بگو به من بگوییداگرالله شنوایی و بینایی تان را بگیرد و بر دلهایتان مهر نهد غیر از الله آیا معبودی است که آن را به شما برگرداند.
۴- توحید فی الالوهیت : چهارمین و مهمترین بخش توحید این است که درعبادت کسی باخدا شریک قرارداده نشود و همه عبادتها ازجمله عبادتهای قولی، عملی ، مالی و مخصوصا» دعاو تضرع که مغز عبادت است فقط برای ذات الله انجام بگیرند ، همه نذرها و نیازها به نام او داده شود ، در مشکلات فقط او خوانده شود و فقط از او کمک گرفته شود . جز او برای هیچکس سجده ، طواف و اعتکاف نشود وهیچ کس جز او برای حل مشکلی و یا حصول نعمتی خوانده نشود. توحید فی الالوهیه مهمترین بخش توحید است و بیشترین آیات قرآن مجید برای تاْکید آن نازل شده اند زیرا بزرگترین انحراف بشر در همین بخش از توحید بوده است .قرآن مجید در این باره می فرماید : «فاعلم انه لاالهالا الله – الله لا اله هو الحی القیوم».
علامه ابو العز الحنفی می فرماید: فلو اقر رجل بتوحید الربوبیه و هو مع ذلک ان لم یعبد الله وحده و تبراْ من عبادهْ ماسواه کان مشرکا»من جنسه امثاله من المشرکین.[۱۹]
«اگر کسی به توحید ربوبیت معترف اما با وجود آن تنها ، خدا را عبادت نکند و ازعبادت غیر الله بیزار نباشد او مشرک است همانند دیگر مشرکین».
اکنون پس از این توضیح اجمالی در مورد توحید لازم است عقاید مشرکین مکه و یهود و نصاری را اجمالا» مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم که آنها در مورد موارد مختلف توحید و کلا» درمورد ذات الله چه اعتقادی داشته اند و اصولا» چرا به آنها مشرک اطلاق میگردد.
آیا مشرکین منکر وجود خداوند بودند و یا معتقد به وجود دو خدا بودند ؟
اگر زندگی کسانی را که قرآن مجید آنها را مشرک خطاب کرده همانند مشرکین مکه و یهود و نصاری مورد بررسی قرار دهیم متوجه می شویم که آنها نه منکر وجود خداوند بودند و نه مدعی وجود دو خدا با صفات برابر، بلکه آنها کاملا معترف به وجود ذات خداوند بودند و همچنین معترف به وحدانیت الله در بسیاری از صفات مختصه اند . امام فخر رازی می فرمایند: «الاصل الاول هوان هولاء المشرکین مقرون بوجود الإله القادر الحکیم الرحیم.[۲۰]
مشرکین مکه معترف به وجود معبود قادر با حکمت و مهربان بودند .
و علامه علی قاری می فرمایند : «فوجود الحق ثابت فی فطره الخلق کما یشیر الیه قوله سبحانه و تعالی فطره الله التی فطر الناس علیها و یوْمی الیه حدیث کل مولود یولد علی فطره الاسلام و انما جاء الانبیاء علیه السلام لبیان التوحید و تبیان التفرید و لذا اطبقت کلمتهم و اجتمعت حجتهم علی کلمه لااله الاالله و لم یوْمروا بان یامروا اهل ملتهم بان یقولوا الله موجود بل قصدوا اظهاران غیره لیس بمعبود ردا لما توهموا و تخیلوا حیث قالوا هوْلاء شفعاءنا عند الله و ما نعبد هم الا لیقربونا الاالله زلفی.[۲۱]
ترجمه : وجود ذات الله در فطرت مخلوقات مسئله پذیرفته شده ای است ، همانگونه که آیه شریفهفطرت الله التی فطر الناس علیها و حدیث کل مولود یولد علی فطره الاسلام به آن اشاره دارد ، انبیاء علیه السلام به این خاطر مبعوث شدند که توحیدخداوند متعال را بیان کنند ، به همین علت است که دعوت همهْ شان بر محور لااله الا الله میگردد ، آنها به این دستور نیافتند که ملت خویش را متقاعد کنند که خدایی وجود دارد بلکه هدفشان اظهار این امر بود که جز خدا معبود دیگری وجود ندارد بر خلاف آنچه که قومشان قبلا گمان میکردند و می گفتند : که اینها شفاعت کنندگان ما نزد الله هستند وماآنهارافقط به این خاطرمی پرستیم که مارابه خدا نزدیک کنند.
فقهای مابه صراحت گفته انداگرقرارباشدمشرکی (ازنوع مشرکین مکه)قسم داده شود،بایدبه خداقسم داده شود. والوثنی لایحلف الابالله لان الکفره باسرهم یعتقدون الله.[۲۲] مشرکین خدا را قبول داشتند و خودشان هم وقتی قسم می خوردندبه خداقسم می خورند قرآن مجید در این باره می فرماید: «و اقسموا باالله جهد ایمانهم.» مشرکین مکه هرگز معتقد به وجود دوخدا با صفات برابر نبودند ،علامه ابن تیمیه می فرمایند: فان المشرکین لم یکن احد منهم یقول ان العالم له خالقان ولا ان الله معه اله یساویه فی صفاته هذا لم یقله احدمن المشرکین بل کانوایقرئن بان خالق السموت والارض واحد.[۲۳]
ترجمه: هیچ یک ازمشرکین معتقدبه این نبودکه جهان هستی دوخالق داردویاخداوند رقیبی داردکه با اودر صفات برابر است ، این را هیچ مشرکی نگفته است بلکه مشرکین کاملا اقرار می کردند که خالق آسمانها و زمین تنها یک ذات است.»
آیامشرکین دین ستیز بودند؟
مشرکین جزتعداداندکی دهری (منکرین خدا) و زندیق ،اکثریت قریب به اتفاقشان افرادی متدین وپایبند به اصول اخلاقی واجتماعی بودند و ادعاداشتندکه متبع پیامبران هستند وبه کتابهای آسمانی عمل می کنند ،مثلا»مشرکین مکه خودرا ابراهیمی می دانستند ،یهود و نصاری هم خود راعاملین به کتابهای مقدس می دانستند و مجوسیان هم معتقد بودندمتبع پیامبری بنام زرتشت هستند، همچنین مشرکین مکه بسیاری از عبادات همانند : وضو، نماز، روزه ، اعتکاف وطواف را انجام میدادند و به بسیاری از اصول اخلاقی همچون عفت ، غیرت ، صله رحمی ، تواضع ، سخاوت و خدمت به حجاج پایبند بودند ، کتابهای آسمانی را گرامی میداشتند و برای کعبه و اماکن مقد سه احترام زیادی قایل بودند، هرگزدرماههای حرام به کسی تعدّی نمی کردندو داخل مسجدالحرام به دروغ قسم نمی خوردند و به عهدی که می بستندحتما» وفا می کردند . حج می کردند و بین صفا و مروه سعی می کردند.
این عبادات را هم از پیش خودانجام نمی دادند،بلکه معتقد بودندازجانب الله ماْموربه انجام آن هستند و این ادعایشان تا حدی صحت داشت، زیرا بسیاری از این اعمال باقیمانده تعالیم حضرت ابراهیم بودند که از اسلافشان به آنها منتقل شده بود ،گرچه این تعالیم دراثرگذشت زمان دستخوش تحریف و تغییر گردیده و ناقص بودند اما به شدت از آنها پاسداری می شد و این بخاطر احترامی بودکه آنها برای حضرت ابراهیم و دین اجدادی خود قایل بودند. مشرکین نه تنها خود را بی دین نمی دانستند بلکه رسول اکرم و صحابه را متهم به بی دینی میکردند و معتقد بودند که آنهادین ابراهیمی رارها کرده و به آیین جدیدی گرویده اند . شاه ولی الله دهلوی می فر مایند : و یدعون اطباعهم ابراهیم صلوات الله و سلامه علیه مدعی پیروی از ابراهیم علیه السلام هستند .
مشرکین مکه و مراتب چهار گانه توحید
مشرکین مکه نه تنها معتر ف به ذات الله و مدعی دین ناب ابراهیمی بودند بلکه در بسیاری از موارد معتقد به توحید خداوند درذات وصفات بودند و تنها در بخشی ازمسایل اعتقادی مشرک بودندحضرت شاه ولی الله دهلوی درحجت الله البالغه ضمن تشریح مراتب چهارگانه توحید در مورد دو بخش نخست توحید یعنی توحید فی وجوب الوجوب و توحید فی الخالقیه می فرماید: و هاتان المرتبتان لم تبحث الکتب الالهیه عنهما و لم یخالف فیهما مشرکوا العرب و لا الیهود و لا النصاری بل القرآن ناص علی انهما من المقدمات المسلمه عندهم.»[۲۴]
کتابهای آسمانی در مورد دو بخش توحید ، یعنی توحید فی وجوب الوجود و توحید فی الخالقیه بحث نکرده اند ، زیرا مشرکین عرب و یهود و نصاری به تنها مخالفتی با آن نداشته اند قرآن مجید تصریح دارد که این از عقاید مسلم آنها بوده است که واجب الوجود و خالق عالم فقط ذات الله است . علامه آلوسی در تفسیر معروف خود می فر ماید : انهم یعبدون الاصنام و یعتقدونها آلههَ مع اعترافهم بانهم ممکنه محتاجهَ الی الصانع.[۲۵] مشرکین مکه بتها را عبادت می کردند و آنها را معبود می دانستند ، اما با وجود این معترف بودند که آنها ممکن الوجود و محتاج صانع دیگری هستند.
مشرکین مکه تنها خداوندراواجب الوجود، قدیم و پاک از فنا می دانستند و معبودان دیگر خویش را بندگان خدا می دانستند .حضرت ابوهریره از رسول اکرم صلی الله علیه وسلم نقل کرده اندکه فرموده : اصدق کلمه قال الشاعر کلمه لبید : الاکل شیء ما خلا الله باطل»[۲۶] این شعر را لبید قبل از اینکه مسلمان شود سروده بود چون بعد از اسلام آوردن هرگز شعر نسرودند.
همچنین قرآن مجید تصریح دارد که مشرکین مکه فقط خدا را خالق و حتی خالق معبودان خویش می دانستند، «ولئن سئلتهم من خلقهم لیقولن الله قل فانّا یؤفکون»[۲۷] اگر از مشرکین بپرسی ، چه کسی آنان را آفریده است ؟ مؤکدانه خواهند گفت خدا ، پس چگونه منحرف می شوند. این امر را می توان در تلیبه ای که آنها می خواندند کاملا» مشاهده کرد . آنها به هنگام حج این تلبیه را می خوا ندندلبیک اللهم لبیک لا شریک لک الا شریکا» تملکه و ما ملک معتقد بودند خداوند مالک معبودان آنها است و معبودان مالک چیزی نیستند .
در مورد بخش سو م توحید یعنی توحید فی التصرف و التدبیر هم مشرکین مکه کاملا» مشرک نبودند ، شاه ولی الله در این باره می فرمایند: و المشرکون وافقوا المسلمین فی تدبیر الامور العظام و فیما ابرم و جزم ولم یترک لغیره»[۲۸] مشرکین مکه کاملا» معتقد بودند که کارهای بزرگ در عالم فقط با قدرت ذات الله انجام می گیرند و هیچ کس با الله در این امور شریک نیست ، به همین خاطر بروز مصائب و مشکلات بزرگ ،تنهاخدا را می خواندند و فقط از او کمک می گرفتند و اگر به سفر دریایی می رفتند گر چه بتها ی خویش را با خود می بردند اما اگر گرفتار امواج دریا می شدند تنها از خدا مدد می خواستند و بتها را به دریا می انداختند و معتقد بودند در این موارد از بتهایشان کاری ساخته نیست .قرآن از این بابت از آنها گلایه دارد که به هنگام مشکلات تنها از خداوند کمک می خواهند و زمانی که خداوند آنها رانجات می دهد دوباره به شرک روی می آورند ،و اذا غشیهم موج کا لضلل دعوا الله مخلصین له الدین فلما نجاهم الی البر فمنهم مقتصد و ما یجحد بآیاتنا الاکل ختار کفور»[۲۹] هنگامی که فر می گیرد آنها را موجهایی همچون کوه خالصانه خدا را به فریاد می خوانند و عبادت را خاص او می دانند ولی هنگامی که آنان را نجات داده و به خشکی رساندیم ، ( تنها ) برخی از ایشان میانه روی اختیار مکنند (و به ایمان خود وفا دار می مانند ) و آیات ما را هیچ کس جز خیانت پیشگان نا سپاس انکار نمی کند .
و در جای دیگر می فرماید : قل من ینجیکم من ظلمات البر و البحر تضرعا» و خفیه لئن انجانا من هذه لنکونن من الشاکرین * قل الله ینجیکم منها و من کل کرب ثم انتم تشرکون»[۳۰] بگو چه کسی شما را از اهوال و شدائد خشکی و دریا رهایی می بخشد در آن حال که او را فروتنانه علنی و نهانی به فریاد می خوانید که اگر خداوند ما را از این شدائد برهاند سوگند می خوریم که از سپاسگذاران باشیم بگو خداوند شما را از آن و از هر غم و اندوهی می رهاند سپس شما شرک می کنید.
انگیزه ایمان آوردن حضرت عکرمه بن ابی جهل همین تناقض د ر افکار مشرکین بود، او می گوید وقتی مکه توسط حضرت رسول فتح شد من به قصد فرار از مکه خارج شدم و به سوی دریا رفتم و از آنجاسوار کشتی شدم در میان راه کشتی دچارطوفان شد کشتی بانان فریاد زدند که خدا را بخوانید و از او کمک بگیرید چون از معبودان دیگر کاری ساخته نیست . عکرمه می گوید باخودگفتم وقتی دردریا جز خداوند کسی به دادمن نمی رسد پس درخشکی هم فریادرس تنها الله است . همان جا با خودم عهد کردم که اگر به سلامت به ساحل رسیدم پیش رسول اکرم بروم و به خدای واحد ایمان بیاورم![۳۱]
در واقعه فیل هم نکته بسیار جالبی در این مورد وجود دارد هنگامیکه ابرهه به قصد تخریب کعبه به سوی مکه لشکر کشید . در راه هر چه ازاموال قریش گیرمی آورد غارت میکرد ازجمله تعدادی از شتران عبدالمطلب هم توسط لشکریان ابرهه به یغما برده شدند عبدالمطلب در جستجوی شترهایش نزدابرهه رفت و از او خواست تا شترهایش رابه او برگرداند، ابرهه به او گفت من برای تخریب کعبه که تمام سرمایه ما است آمده ام آنگاه تو در مورد شترهایت سفارش می کنی . عبدالمطلب گفت انا رب الابل و للبیت سیحمیه ،من صاحب شترهاهستم،کعبه خود پروردگاری داردکه از آن حفاظت می کند.
نکته قابل توجه در این مورد این است که در آن زمان داخل کعبه ۳۶۰ بت وجود داشت و ابرهه آمده بود که کعبه را بر سر بتها خراب کند.
عبدالمطلب به ابرهه نگفت داخل کهبه ۳۶۰ معبود وجود دارد و شما نمیتوانیدکعبه را تخریب کنید بلکه فرمود : کعبه پروردگاری دارد که از او حمایت می کند ، عبد المطلب به خوبی می دانست که ازبتهاکاری ساخته نیست .
مشرکین مکه در چه مواردی مرتکب شرک می شدند ؟
مشرکین مکه در موارد گذشته یعنی توحید فی وجوب الوجود و خالقیت وتدبیر امورعظام مرتکب شرک نمی شدند.امابا وجود این، قرآن مجیدبه آنها مشرک گفته وماآنهارابه عنوان انسانهای مشرک می شناسیم . این بدان جهت است که آنها در تدبیر امور جزئی همانندشفای بیمار ، اعطای فرزند ، برکت در رزق و روزی ، پیروزی در جنگ و صحت و سلامتی غیر الله را مؤثر می دانستند ، به این صورت که معتقد بودند اولیا و بزرگان با شفاعت کردن پیش خداوند می تواند آنها را به آرزو هایشان برسانند ، لذا مشرکین برای تقرب به اولیا و صلحا و رسیدن به مقاصد و آرزوهای خود آنها را عبادت می کردند و با دادن صدقات و قربانی به نام آنها سعی می کردند از نفرینشان آنها در امان بمانند.مخصوصا» که تقرب به آنها را باعث تقرب خداوند و نفرینشان راباعث دوری ازخداوگرفتار شدن به غضب الهی میدانستندوعبادتی که مشرکین برای این معبودان می کردندعبارت بود از سجده و تعظیم ، دادن قربانی به نام آنها ، رفتن به زیارت آنها ، استفسار از آنها در تصمیم گیریهای مهم و مسافرتهای خویش و بردن بیماران و دیوانه هابه قصد شفاپیش آنها.
مشرکین چه کسانی را پرستش میکردند؟
از آنجاییکه مشرکین برای معبودان خود و مجسمه ها و بناهای یادبود می ساختندو این مجسمه هاراداخل منازل و یا معابد میگذاشتند،بطوریکه بسیاری ازآنهاراداخل کعبه گذاشته بودند. این گمان در ذهن بعضی ها ایجاد شده که شاید مشرکین همین چوبها و سنگهارا می پرستند !در حالی که واقعیت این است که مشرکین خود مجسمه ها را نمی پرستیدندبلکه کسانی رامی پرستیدند که این مجسمه به آنهاتعلق داشت،ومجسمه ها را فقط به عنوان سمبل ویادبود آنها نگه داری میکردند و به هنگام عبادت ودعا به عنوان قبله ازآنها استفاده میکردند.شاه ولی الله دراین باره می فرماید:وقالواهولاءیسمعون ویبصرون و یشفعون لعبادهم و یدبرون امورهم وینصرونهم فنحتواعلی اسمائهم احجارا»وجعلوها قبله عندتوجههم الی هولاء»[۳۲] ومعتقدبودندکه معبودان می شنوند ومی بینند و شفاعت می کنند برای بندگان خود و یاری می کنندآنهارا،پس سنگهایی رابه اسم آنهامی تراشیدند و به هنگام عبادت و توجه شان آن سنگها را قبله قرار میدادند .
و حافظ ابن قیم می فرمایند : فوضع الصنم انما کان فی الاصل علی شکل معبود غائب فجعلوا الصنم علی شکل و هئیته و صورته لیکون نائبا» منابه وقائما» و مقامه و الافمن المعلوم ان عاقلا» لا ینحت خشبه او حجرا» بیده ثم یعتقد انه الهه ومعبوده»[۳۳] فلسفه ساخت بت در اصل این بود که تصویری از معبودان غایب دا شته باشند ، پس مجسمه ای به شکل و صورت او درست می کردند تا در غیاب معبودشان نایب او باشد. والا بدیهی و واضح است که هیچ عاقلی بتی را که با دست خود از چوب و ستگ تراشیده اله و معبود خود نمی داند .
از جمله شخصیت هایی که مشرکین به عنوان معبودمی پرستیدندوبرای آنان مجسمه می ساختندانبیآء و صلحا بودند همان گونه که مشرکین مکه حضرت ابراهیم واسماعیل را می پرستیدندو مجسمه شان راداخل کعبه گذاشته بودند . یهودیها حضرت عذیر را و نصاری حضرت عیسی و مادرش را پرستش میکردند . مشرکین فرشته ها را هم می پرستیدند و معتقد بودند که آنها دختران خدا هستند . از جمله کسان دیگری که می پرستیدند اولیاء ، شهدا و شاهان بودند که برای اینها هم مجسمه درست می کردند . مجسمه های لات ،عزی ، منات ، ابل و غیره از این قبیل اند .
انگیزه پرستش غیر الله چه بود ؟
عده ای از مشرکین خداوند متعال رابالاتر از آن می دانستند که هر انسانی بتواند به صورت مستقیم با او ارتباط بر قرار کند لذا باید به مقامات پائین ترمراجعه کرد و به وسیله آنها و با سفارش آنها به خدا رسید همان گونه که برای ملاقات با پادشاه یک مملکت بایداز کانال مناسب و با طی مراحل قانونی اقدام کرد.با توجه به همین طرز تفکر مشرکین مکه ویهود و نصاری معتقد بودند که هر شخص کشاورز و کاسبی نمیتواند مستقیما» با خدا در ارتباط باشد بلکه خداوند متعال بندگان مقربی دارد که واسطه بین او و بندگانش هستند ، لذا دیگران باید برای برطرف کردن نیازهای خود به اینها مراجعه کنند ، و این امتیاز بخاطر مجاهدت و تلاش آنها در راه خدا به آنها تعلق گرفته ، گویا خداوندمتعال به عنوان جایزه و پاداش به بعضی از پیامبران و بندگان صالح این شرف را عنایت کرده که حتما» سفارش آنها را در مورد بندگان گنهکاربپذیرد، یعنی محبت آنها آنقدر در دل خداجای گرفته که خداوند خلاف میل آنها نمی کند . پس آنها می توانند با شفاعت کردن باعث حل مشکلات مردم شده و آنها را به خدا نزدیک کنند ، پس انگیزه شرک ، رسیدن به خداوند بوده ، نه دشمنی با او . قرآن مجید در این باره می فرماید: و الذین اتخذوا من دونه اولیاء ما نعبدهم الا لیقربونا الی الله زلفی»[۳۴] و کسانی که بجز خدا سرپرستان و یاوران دیگری را بر می گیرند( و می گویند) ما آنان را پرستش نمی کنیم مگر بدان خاطر که ما را به خداوند نزدیک گردانند.
قرآن مجیدضمن رد این توهمات تصریح کرده است که این معبودان باطل نه چنان قدرتی دارند که خود مشکل کسی را حل کنند و نه چنان تاْثیری که برخدا چیزی را تحمیل نمایند.
«و یعبدون من دون الله مالا یضرهم ولا ینفعهم و یقولون هولاء شفعائنا عند الله قل اتنبئون الله بما لا یعلم غی السماوات والارض صبحانه و تعالی عما یشرکون»[۳۵] اینان غیر ازخداچیزهایی رامی پرستندکه نه بدیشان ضرر می رساند و نه سودی عاید شان می کند و می گویند اینها میانجیهای ما در نزد الله هستند . بگو آیا خداوند را از وجود چیزهایی با خبر می سازید که خداوند در آسمانها و زمین سراغی از آنها ندارد ، خداوند منزه و فراتر از آن چیزهایی است که مشرکان انبازشان می دانند.
و در جایی دیگر می فرماید : «من ذاالذی یشفع عنده الا باذنه»[۳۶] اولا» هیچ کس نمی تواند بدون اذن الله قهرا» شفاعت کند ثانیا» اگر به کسی از این بندگان صالح اجازه شفاعت کردن داده شود ( شفاعه بالاذن ) که چنین شفاعتی ثابت هم است ، باز هم نمی تواند در مورد کسی که اوراپرستش کرده شفاعت کند زیرا در مورد شخص مشرک شفاعت هیچ کس پذیرفته نمی شد همان گونه که شفاعت حضرت نوح برای فرزندش و شفاعت حضرت ابراهیم برای پدرش پذیرفته نشد.
مشرکین همچنین معتقد اند که معبودانشان علم غیب دارند واز گذشته و آینده شان باخبراند . قرآن مجید می فرمایداین بزرگان ازآینه خودشان هم خبرندارند چه رسد به آینده دیگران . آنها اگر آینده خبر می داشتند از وقوع بسیاری ازحوادث جلوگیری می کردندوبا آن همه مشکل مواجه نمی شدند.
«قل لا املک لنفسی نفعا» ولاضرّا» الا ماشاالله ولو کنت اعلم الغیب لاستکثرت من الخیرو ما مسنی السوء»[۳۷] بگو من مالک سود و زیانی برای خویش نیستم مگر آن مقداری که خداوند بخواهد واگرغیب می دانستم منافع فراوانی نصیب خودمیکردم واصلا»شر و بلایم نمی رسید.
« قل لایعلم من فی السماوات والارض الغیب الا الله ومایشعرون ایان یبعثون»[۳۸] بگوکسانی که درآسمانهاوزمین هستندغیب نمی دانند جزالله و نمی دانند چه وقت برانگیخته می شوند.
بارهااتفاق می افتادکه از رسول اکرم در مورد آینده سؤال می شد و آن حضرت صراحتا»جواب می دادندکه در آن مورد چیزی نمی دانند. مثلا»درحدیث آمده که جبرئیل در لباس انسان پیش رسول اکرم آمده و در مورد تاریخ قیامت سؤال کرد. رسل اکرم جواب داد ما المسئول عنها باعل من السائل»
در مورد پیامبران پیشین هم قرآن مجید وقائعی ذکر میکند که ثابت میشود آنها علم غیب نداشته اند:
مثلا» در مورد حضرت آدم و حوا می فرماید: فازلهما الشیطان عنهافاخرجهمامماکانان فیه.[۳۹] یعنی چون حضرت آدم علم غیب نداشت شیطان را نصیب گوی امین پنداشت و همین امر باعث اخراج او از بهشت گردید و در رابطه با حضرت نوح هنگامیکه برای فرزند ناخلفش شفاعت کرد فرمود: «فلاتسئلنی ما لیس لک به علم»[۴۰] یعنی تو از اعتقاد فرزند خود چیزی نمی دانی و به همین علت او را از اهل خویش می پنداری وشفاعت می کنی درحالیکه این طور نیست و در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام می فرماید: فاوجس منهم خیفه قالوا لا تخف و بشروه بغلام علیم»[۴۱]
از آنجاییکه حضرت ابراهیم غیب نمی دانست میهمانان خویش را که فرشته بودند انسان پنداشت بهمین خاطر برای آنها گوساله ای کباب کرد و آورد و حتی زمانی که متوجه شد که نمی خورند باز هم آنها را نشناخت بلکه احساس کرد آنها دشمنانی هستند که نمی خواهند نمک گیر شوند؛ لذا از آنها احساس خطر می کرد تا اینکه فرشته ها خود را معرفی کردند. و دهها واقعه دیگر از این در قرآن مجید موجود است که ثابت می کند علم غیب مختص خداوند متعال است و پیامبران الوالعزمی مانند حضرت نوح، آدم، ابراهیم و مهمتر از همه رسول اکرم غیب نمی دانند دیگران به طریق اولی نمی دانند.
در پایان این نکته را باید متذکر شد که آنچه در آن زمان برای مشرکین مکه و یهود و نصاری، شرک محسوب می شد امروز برای ما هم شرک است. آنچه را که قرآن مجید دانسته تا قیامت شرک محسوب می گردد هر چند که اسم عوض کند.
اگر مشرکین مکه با وجود ادعای دین ناب ابراهیم بخاطر پرستش و تعظیم غیر الله مشرک قرار گرفتند ما هم با وجود ادعای اسلام، اگر مرتکب آن اعمل بشویم مرتکب شرک شده ایم.
امیدواریم مسلمین با مراجعه به قرآن مجید و فهم صحیح دین آن مجد و عظمت اسلام را بار دیگر احیا کنند.