عقیده و اندیشه

راهکارهای جلوگیری از زورمداری در اسلام

راهکارهای جلوگیری از زورمداری در اسلامacsf logo 300x201 - راهکارهای جلوگیری از زورمداری در اسلام

یک نگاه اجمالی به مبانی ساختار اسلام، این حقیقت را برایمان روشن می سازد که ساختار سیاسی در اسلام،یک ساختار مدنی است وشهروندان در آن محترم وصاحب قدرتند،به شرطی که اصول اولیه ی شریعت الهی مراعات گردد.

پیامبر گرامی توانست یک نسل قرآنی پرورش دهد و به وسیله آنها یک دولت ایده آل،بر پا سازد وبعد از آن بزرگوار، خلفای راشدین راه او را ادامه دادند.

آنچه که باید مورد دقت وتامل قرار گیرد این است که ساختار سیاسی اسلام،ساختاری متکامل می باشد ودر ذات خود دارای موثرترین عواملی است که مانع انحراف ومیل به ستمکاری خواهد شد از جمله:

۱-پایبندی دولت به شریعت الهی؛از طریق قرآن و سنت پیامبر برای فرمانروایانی که بخواهند قانون رابازیچه خویش قرار دهند ومطابق هوسهای خود آن را تاویل کنند،محدوده و چهارچوب تعیین می نمایند.
چون در ساختار سیاسی اسلام،دولت مشروعیت خود را از پایبندی و اقرر به شریعت خدا و رضایت مردم کسب می کند ودولت و ملت هر دو در برابر شریعت خداوند،مطیع وخا ضع اند.این از جمله نقاط قوت ساختار سیاسی اسلام می باشد که سایر سیستم های سیاسی دیگر از آن بی بهره اند وازچنان (ثوابت) قابل قبولی برخوردار نیستند که همگان از آن اطاعت نمایندو بسان یک معیار ومیزان تحول ناپذیر تمام تحولات و متغیرات زمان ومکان خود را با آن بسنجند.
این درست است که در اروپا دولت های نوین به عنوان شرط اولیه ی خویش، قانون راپذیرفته اند، اما با این حال در غرب،قانون به یک زیر بنا ومعیار ثابت و لایتغیرومتعالی مقید نیست وطبقه ی با نفوذ می تواند در جهت حفظ مصالح خویش آن را به نفع خود تغییر دهند.

۲-ارتباط شهروند ودولت؛از طریق عقد وپیمان بوده وشرایط خاص خود را دارا است.فرمانروا مکلف است که از چهار چوب شریعت دوری نجوید و امور حکومتی را ((شورایی)) به انجام برسانددر این صورت ملت نیز وظیفه خواهد داشت اطاعت نمایند و او را یاری دهند وچنانچه دچار انحراف گردید او را اطاعت ننمایند و بکوشند به راه حق هدایتش نمایند چون (لا طاعه لمخلوق فی معصیه الخالق:هیچ مخلوقی را نسزد که در نافرمانی خدا از کسی فرمان ببرد). ودرصورتی که فرمانروا اصلاح نگردید باید او را عزل نمایند.

۳-مهمتر از همه این است که اسلام افراد جامعه را با احساس آزادی خواهی بار می آورد و عدم اطاعت ازفرمان غیر خداوند و مقابله با ظلم وظالمان را وظیفه ی هر فرد مسلمان می داند ولذا هرگز وبه هیچ شکلی به ظلم تن نخواهد داد و هیچ گاه در مقا بل ستمگران سر تسلیم فرود نخواهد آورد تاریخ سیاسی ملل مسلمان آیینه ی تمام نمای این نوع تربیت آگاهانه ی اسلامی است.

احساس آزادگی وعدم اطاعت ظالمان نتنها در دل مسلمانان ریشه دوانیده بود بلکه غیر مسلمانانی که درسایه ی حکومت اسلامی زندگی می کردند از این احساس بهره مند بودند ولذا یک کشاورز(قبطی) اهل مصرکه پیش از اسلام زیر تازیانه ی ظلم فرمانروایان مصر به ستوه آمده بود،در سایه ی اسلام به چنان آزادی ای نائل می شود که نمی تواند شلاق فرزند مصر را که در مسابقه ی اسب دوانی به پسر او زده بود، تحمل نماید و به خلیفه عمر بن خطاب رضی الله عنه شکایت می برد و او نیز به آسانی و بلا فاصله شکایت او را می پذیرد ودرملاءعام او را قصاص می کند و آن کلام گوهر بار را بر زبان می راند(متی ءاستعبدتم الناس وقد ولدتهم ءامهاتهم ءاحرارا )

۴-اسلام ازفرمانرمایان می خواهد که خود را از مردم جدا نسازند و نگهبان و موانع رااز میان مردم بردارند، تا مردم بتوانند به آسانی با آنها رابطه برقرار کنند.در این باره پیامبر گرامی صلی الله علیه وسلم می فرمایید:((هر کس که خداوند، امری از امور مسلمانان را به او واگذار کنند و او در بار نیاز آنها پرده ومانع ایجاد نمایید ،خداوند نیزدر روزقیامت بر سر راه براورده شدن نیاز او مانع ایجاد خواهد کرد )).

و به همین دلیل بود که درب خانه پیامبر (ص) و خلفای راشدین به مسجد که مرکز تجمع طبقات مختلف جامعه بود، باز می شد ولذا در دوران خلفای راشدین و بعد ها نیز خیلی ها از قبول فرمانروایی و مسئولیت در امور دولتی طفره می رفتند، زیرا که مقام و قدرت را به عنوان غنیمت و منع سود آوری نگاه میکردند،بلکه آنرا مسئولیتی سنگین می دانستند و بیم آن داشتند که نتوانند حق آن را به تمامی و درستی ادا نمایند وبه عذاب ورسوایی دنیا وآخرت دچار شوند .چرا که دولت مردانی که با تربیت اسلامی پرورش می یابند،در هیچ یک از کارها ی خود نمی توانند،باز پرسی ونظارت خدای متعال را نادیده بگیرند واصولا” اولین شرط برای یک فرمانروا منش و تقوای اوست.

۵- استقلال قوه  قضاییه و دادگاه ها و بویژه دیوان ((المظالم)) که عهدار رسیدگی به شکایات افراد علیه فرمانروایان است و شبیه به دادگاه های اداری امروزی نیست واز قدرت اجرایی برخوردار بوده است .و لذا قضات وعلمای شجاع وبر چسته
را بر این کار می گمارند وهیچ یک از کار گزاران ویا فرمانروایان نمی توانستند از باز خواست وحسابرسی های این دادگاه بگریزند.

۶- اقتدار((الحسبه))وبه عبارت دیگر قدرت امر به معروف ونهی از منکر که تمام شهروندان بسته به توانایی وعلم خود می توانند آن را به انجام برسانند،راه دیگر جلوگیری ازاستبداد ودیکتاتوری می باشد. هر چند که این وظیفه غالبا” به حکومت و دستگاه
های حکومتی مربوط می شود؛اما علما و قضات نیز این کار را انچام می داده اند وازتمام دستگاه ها و کار گزاران بازدید به عمل می آوردند و توانایی امر به معروف ونهی از منکرات علنی وبی ابهام را دارا بودند، بدون آنکه به هیچ وجه به افشای اسرارمردم و دخالت در امور شخصی آنها بپردازنند .

این عوامل وسایر عواملی که عقیده و تفکر و فقه اسلام، جامعه را براساس آنها تربیت می کنند، مهمترین فاکتورها وضمانت های ایجاد یک جامعه مدنی که بتواند در چهار چوب یک نظام سیاسی مطلوب،پیشرفت نماید.

آن چه که مایه ی تاسف است،این است که آغاز حکومت اموی ها،انحراف از خط مشی خلفا پدیدار گشت ،چون آنها انتخاب خلیفه وحاکم از جانب مردم را به گزینش افراد از میان خاندان خود تغییردادندو به این ترتیب ،از نقش مردم کاسته شد و ساختار سیاسی اسلام دچار شکاف عمیقی شد .در مقابقل این انحرافات،شورش ها و اعترتضات فراوانی صورت گرفت که هدف آنها بازگردانیدن شرایط به وضع ایده آل دوران پیامبر وخلفای راشدین،بویژه دو خلیفه نخست بود،اما سران دولت اموی به جای اصلاح خویشتن وباز گشت به راه راست ،متاسفانه با قهر وخوشنت ،شورش ها واعتراضات را سرکوب نمودند وبسیاری از علما ورهبران ملت راشهید کردند وبرخی ار رهبران نیز سکوت وگوشه گیری اختیار نمودند و عده ای نیز به تشکیل گروه ها وسازمانهای زیر زمینی پناه بردند ودر نهایت به انحراف ویا شکست دچارشدند. البته بخش عمده ی علما ورهبران دینی ، روش مبارزه مسالمت آمیز سیاسی رابرگزیدندو تاحدودی توانستند فرمانروایان را مهار سازند و نگذارند که باسرعت بیشتربه پرتگاه سقوط وانحراف گام نهند.

این انحراف خطرناک یعنی تغییر دادن خلافت راشده که با رای ملت بر سر کار آمده بودند وبه خلافت موروثی توسط اموی ها ،موجب گردید که ابزار و روش های مطلوب برای مبانی ساختار سیاسی اسلام فراهم نیایید ونتواند به موازات گسترش دولت ،نظم ونظام پیدا کند وگرنه می دانیم که اسلام به یک دولت جهانی تبدیل شده بود و بخش اعظم مناطق خاور میانه وشمال آفریقا وخاور نزدیک آن زمان را فتح کرده و نژادهای بسیاری را گرد هم آورده بود .

علی رغم این انحراف هولناک ، در طول چهارده قرن حکمرانی اسلام هیچ گاه ظلم ودیکتاتوری ،وجه ی قانونی نیافته وهمواره غریب و نا مطلوب به شمار آمده است.

چون تمام تعالیم اسلام در راستای مبارزه با ظلم وپایمال نمودن حقوق ودعوت به عدالت وتامیین مصالح وحقوق مردمان است. تا آنجا که برخی از علما معتقدند هر جا عدل وداد پروری رعایت گردد،نشان از شریعت الهی دارد ،زیرا شریعت الهی سرتاسر عدالت ورحمت است.

ابن قیم می فرماید((مبناواساس شریعت برحکمت ها ومصالح بندگان در زمینه معاش ومعاد بنا می شود،که تمام آن عدل ورحمت و مصالح وحکم است )) .هرگز انحراف به مبانی و شالوده های فرهنگ اسلامی راه نیافته است، وچناچه انحراف ویا طغیانی رخ داده،از چهار چوب رفتارسیاسی حکومت وفرمانروایان بیرون نبوده است ، چراکه جامعه اسلامی در هر عصری دارای دو قاعده اساسی است که تمام انحرافات ورخداد های جدید را با آنها می سنجد :قاعده نخست نظری و فکری می باشد که قرآن وسنت پیامبر(ص) را شامل می گردد، وآن دیگری عملی وعصر زرین ایده آل حیات پیامبر (ص) وخلفای راشدین راشامل می شود،((البته باید توجه داشت که شرایط زمانی ومکانی خارج از دایره این دو مقوله می باشند)).وبه همین جهت هیج گاه شعله ی شورش و اعتراضات به منظور تصحیح انحرافات و باز گردانیدن آزادی وعدالت ومساوات عصر نمونه اسلام، فروکش نکرده است .

در اسلام تعداد ادیان پذیرفته شده وحقوق آزادی همگان مصون از تعرض بوده است ودر همان عصر پیامبر (ص)درعهد نامه ی مدینه قید گشته که((یهودیان نیز در کنار مسلمانان این امت به شمار می آیند)) وچنانچه غیر مسلمانان در محدوده مرز های دولت اسلامی اکثریت جمعیت را تشکیل می داده اند-مانند مسیحیان نجران-اداره حکومت مناطق خودشان به خود آنان واگذار شده است وبه تعبیر سیاسی امروز به آنها خود مختاری اعطا کرده اند.((البته باید توجه داشت که حکومت اسلامی در جامعه اکثریت قریب به اتفاق مسلمانان ایجاد خواهد شد وهیچ گاه نباید فرامین دینی به وسیله اقلیت مسلمانان ،بر اکثریت غیرمسلمانان اعمال شود و اگر آن مردم از طریق اصلاح ودعوت مسالمت آمیز نه از طریق انقلاب به گرویدند وحکومت اسلامی تشکیل دادند در این صورت با دموکراسی که بر نظام اکثریت مبتنی است هیچ تضادی نخواهد داشت هر چند که دقیقا” نمی توان گفت که اسلام همان دموکراسی است )).

ماندگار شدن یهودیان ومسیحیان و پیروان دیگر ادیان ،در قلمرو اسلام،پس ازگذشت چهارده قرن،بهترین گواه بر این است که اسلام به صورت بنیادین،آزادی ادیان واختلاف عقیده تی واحترام به عقیده مخالفان را مورد تایید قرار می دهد وقرآن براین که جوامع بشری ،قابلیت اختلاف وتنوع پذیری را دارا است ،تاکید می نماید. پیروان سایر ادیان نتنها از آزادی عقیده برخوردار بوده اند بلکه به گواهی تاریخ آنها رادر بخش های مختلف حکومتی و دولتی بکار گرفته اند واز تخصص ودانش وخیر اندیشی آنان بهره ها برده اند.

از سوی دیگر، پیشرفت علم وتعدد مذاهب فقهی در اسلام نیز گواهی دیگری بر آزادی بیان عقیده در اسلام وزمینه سازی اسلام برای چلو گیری از مواجه شدن عقل انسان باجمود ورکود می باشد.برخلاف اروپا که در قرون وسطی پادشاهان وکشیشان برای خود حق اولوهیت قایل بودند وحکومت((تئوکراسی)) چندین قرن مردم اروپا را در ظلمت جهل وستم و فقر به بند کشیده بود ودادگاههای تفتیش عقاید که دهها هزار دانشمند و روشنفکر رااعدام کرده ویا به کام آتش سپرده بودند ،همچون لکه ی ننگی بر دامنه ملل اروپایی باقی ماند.

در واقع ملل اروپایی وقتی ازاین خواب گران بیدار شدند که نور علم وتمدن در از طریق دانشگاه های ((قرطبه))و ((اشبیلیه )) اندلس ((اسپانیا)) وسایر مناطق دیگر بر شهر های رم و پاریس ولندن تابید . مردم این مناطق به تدریج بیدار شدند واندیشه ی شورش و انقلاب در میان ملل اروپایی پدید آمد و امروزه مشاهده می کنیم که آنان به پیشرفت عظیمی نایل گشته اند وتمدن بزرگی بنا نهاده اند . ولیکن متاسفانه هنوز هم، نتوانسته اند آن خوی استعمار گری را از وجود خود دور سازند واز گذشته تاکنون ملل جهان را ، به اشکال مختلف استثمار کرده اندو به خاطر تامین مصالح ومنافع خود ،سرمایه ی آنها را به یغما می برند .

تالیف:هادی علی
ترجمه:حامد بهرامی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کد امنیتی *

دکمه بازگشت به بالا